در این مطلب گزیده ای از متن ها و جملات کوتاه و بسیار زیبا با موضوع روزگار را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با سایت چی شی همراه باشید.
متن در مورد بازی روزگار
چطوری؟
(چون به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن)
خوبم تو چطوری؟
متن در مورد روزگار نامرد
بر ما گذشت نیک و بد، امّا تو روزگار
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست!
عماد خراسانی
شعر حافظ در مورد روزگار
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
حافظ شیرازی
متن در مورد روزگار قدیم
روزگار بدیست ..
درست وقتی در آتش میسوزی
همه به بهانه آب آوردن میروند …
بیو پروفایل روزگار
برو به روزگار بگو
دیگه از ما امتحان نگیره
ما دیگه ترک تحصیل کردیم ..
متن حقیقت روزگار
اشک
آخرین گزینه مردهاست
و خاک بر سر روزگار
اگر مردی به گزینه آخر خود برسد!
سامان ارسخان
کپشن برای روزگار
صبحها زندگی ام بوی جوانه ی ماش می دهد
بوی گندمزار
بوی طلوع
صبحها بوی تو می پیچد در دلم
در ذهنم
در تمامِ هستی ام
و مرا در مدار روزگار خوشبخت می کند..
اس ام اس روزگار
سرگیجه گرفتم
بسکه روزگار دورم زد.
متن در مورد زمانه
عاشقم کردی و رفتی
لعنتی این را بدان،
پیش پایت میگذارد روزگار، این درد را..
متن عاشقانه روزگار
ماه من که تو باشی!
تکلیف روزگارم را…
باید هم شب روشن کند…!
جملات روزگار
روزگار، نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره ی من باز می شود… صفر!
هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام…
متن تیکه دار روزگار
تیغ بران گر به دستت، داد چرخ روزگار
هر چه می خواهی ببر،اما مبر نان کسی…
متن غمگین روزگار
روزگار انتقام عاشق بودنم را
با نبودنت
با نیامدنت
با هر آنچه که می توانست گرفت…
شعر مولانا درباره روزگار
دشمن من دید که با دوستم
او ز حسد دست گزیدن گرفت
دل برهید از دغل روزگار
در بغل عشق خزیدن گرفت
مولوی
شعر زیبا در مورد روزگار خوش
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
حافظ شیرازی
شعر فردوسی در مورد روزگار
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
فردوسی