زیر نور ماه نشستیم،
از دستانت بوسیدم تو را،
برخاستیم از زمین،
از لبانت بوسیدم تو را،
ایستادی در چارچوب درب،
از نفس هایت بوسیدم تو را،
کودکانی بودند در حیاط،
از کودک ات بوسیدم تو را،
به خانه ام بردم به تخت خوابم،
از ظرافت پاهایت بوسیدم تو را
در خانه دیگری اتفاقی دیدمات
از مغز استخوانت بوسیدم تو را
آخر سر تو را به خیابان ها بردم
از آفتاب وجودت بوسیدم تو را
شعر زیر نور ماه نشستیم از دستانت بوسیدم تو را برخاستیم
در ادامه بخوانید » خود بیخبرم،از این که چه میخوانم