بیوگرافی هنرمند نقش مهمی در تفسیر و به بیانی دیگر تعبیر نشانه های اثر هنری دارد، چراکه هنرمند برای بیان نگاه خود سر در درون خود می برد و هرآنچه به قلم، به تصویر، به رنگ و به زبان می آورد ریشه در تجربیات خود دارد.
عالیه عطایی، هنرمند افغان – ایرانی است که کارشناس ارشد ادبیات نمایشی دارد و بدون در نظر گرفتن سایر سوابق زندگی اش، می توان به رنگ و بوی آثارش پِی برد. دو ملیتی بودن، مهاجرت و زیستن در وطن پر از التهاب افغانستان و زندگی در ایرانِ پس از انقلاب، جنگ و خوددرگیری های سیاسی و اجتماعی، برای یک مهاجر پوست اندازی چندباره است.
وطن مادری و میهن دوم
زندگی در میان مردم ایران، مردمی که علیرغم مهر، با وجود عشق و ذات زیبای مهمان نوازی، ریشه های عمیق نژادپرستی و حتی تعصبات قومی دارند، نمی تواند آسان باشد.
کتاب “چشم سگ”، جدیدترین اثر این نویسنده است که شامل هفت داستان با عناوین “شبیه گالیله”، ” پسخانه”، “شب سمرقند”، “فیل بلخی”، “اثر فوری پروانه”، “ختم عمه هما” و “سی کیلومتر” است.
در بخش های بسیاری از داستان، مخاطب میان چندراهی قرار می گیرد؛ آیا با یک اثر ضد ایرانی طرف است؟ آیا نگاهی یک سویه به افغانها در ایران دارد؟ و در جایی دیگر نگاه مثبت به ایران باز می گردد. به نظر می رسد، هنرمند مانند “خسرو”( نام شخصیت داستان پسخانه) میان وطن مادری و میهن دوم مانده است. ریشه در وطن مادری دارد اما شاخ و برگش در میهن دوم روییده است. این واماندگی، تعلیق جذابی ایجاد می کند و این احساس دو”خاک”ی می تواند سرچشمه داستانها و روایات جالبی باشد، چرا که کشمکشدرونی انسان و انتخاب یکی از دو خاک، ریشه ادبیات داستانی در تمامی اعصار بوده از جنگ انسان و خدایان در ادبیات یونان باستان تا ادبیات معاصر.
پول و عزت
انتخاب، کلید واژه داستان های عطایی در “چشم سگست و نویسنده مُچ قهرمانانش، مردان و زنانش را در دوراهی انتخاب می گیرد.
عطایی در تمامی روایتها به “ضیا” در روایت شبیه گالیله، به “خسرو” در داستان پسخانه، به “نگینه” در توصیف شب سمرقند، به ” فرهاد” و “ملالی” در ختم عمه هما، به “مرجان” و “یاسر سماوات” در سی کیلومتر، به ” بهرام” در سوییت زیبایش در اثر فوری پروانه و “دختر بلخی” در ماجرای فیل بلخی ، می گوید: بسیار خب، اینجای داستان بایستید و انتخاب کنید. میان پول و عزت، میان ایران و هموطن افغانی ات، میان عشق و ترس، میان همسر از قومی دیگر و آداب و رسوم خانوادگی، میان عشق و ترس، میان عملکردت در گذشته و ترس امروزت، میان عشق و ریشه ات، کدام را انتخاب می کنید. نویسنده دوست دارد ببینید بازیگران داستانهایش چند مَرده حلاّج هستند.
نویسنده، ناجوانمردانه و بی رحم، شخصیتهای داستان را در انتخاب خود رها می کند. آنها می گذارند و می روند و یا گذشته را کنار می گذارند، پل های پشت سر را خراب می کنند و با سرعت به سوی آینده ای که خود برگزیده اند می روند.
نوشته هایش قضاوت کرد
زمانی که “نگینه” پشت سر “امیرحسین” به راه افتاد و در پایان داستان تلفن همراه خود را خاموش کرد، تراژدی بزرگیرُخ داد. حتمدارم درست در همان لحظه، نویسنده از شور و شعف مسیری که برای نگینه رُخ داد، مانند خدایان یونان باستان با آن چنگال بزرگ در دست قهقه ای سَر داده و از شوکی که به مخاطب وارد کرده لذت برده.
عطایی پایان داستانها را با انتخاب شوک آور شخصیتهایش به پایان می برد، تا به خواننده بفهماند که بفرما! این همان آدمی است که این کارها را کرد، اینگونه فکر کرد، اینهمه زجر کشید و دیدی چه را انتخاب کرد؟!
درست است که نباید نویسنده را از پَس نوشته هایش قضاوت کرد اما اگر مانند آلبرکامو در بیگانه به پیرامون و داستانهای عطایی نگاه کنیم، باید عنوان کرد که عطایی، قربانی و یا پیروز یک انتخاب بزرگ است و به همین علت، انتخاب را میپسندد. می خواهد به عالم و آدم ثابت کند که همه حق انتخاب دارند هرچند اگر انتخاب در آن لحظه، در نظر دیگران احمقانه باشد.
عطایی، نگاه سینمایی اش در روایت موازی و حس انتخاب را کنار یکدیگرمی گذارد و خواننده را با خود پیش می بردتا ضربه نهایی را به صورت خواننده با روایت انتخاب وارد کند، گاهی در پسخانه شاعرانه و گاهی در شب سمرقند، غم بار است.
عشق و باروت می دهد.
اما رشته تحصیلی عالیه عطایی، سبب شده تا نویسنده در مسیر داستان، روایتهای موازی و سینماگونه را پیاده کند. آنچه جذابیت این روایت را صدچندان کرده، دیالوگ گویی هایی است که در میان کلمات وصف صحنه و فضا حل شده و خودش را نشان نمی دهد، مانند صداهای خارج از قاب راوی در سینما که چشم، صحنه را می بیند اما صدای راوی را می شنود.
نگاه تئاتری نویسنده در توصیف مکان و جای گیری اشیا به وفور دیده می شود. با آنکه نگاه لانگ شات روایتها غالب است اما هر چه که باید دیده شود، توصیف می شود و اوج این نگاه را می توان در داستان شب سمرقند، درک کرد.
مکافات انتخاب و دیگر هیچ،چشم سگ
عطایی، فمینیست نیست. نگاه متعصب به زن ندارد اما “زنانگی” برایش اهمیت دارد. زنانگی به معنای احساس، عشق، دل پاک و معصومیت. گاهی مردان داستانش، زنانگیدارند و به واسطه این زنانگی، زیبا می شوند و گاهی زنهایش قربانی زنانگی خود می شوند.
“چشم سگ” را می توان نگاه نوین زن هنرمند به مقوله زن، مهاجرت، انتخاب و به طور کلی سردرگمی انسان معاصر در خاورمیانه دانست، سرزمینی که بوی خون، عشق و باروت می دهد.