تفریحی ، سرگرمی ، سلامت ، روانشناسی ، دانلود آهنگ ، دانستی ها
هیتلر نتوانست به گرد پای ژوزف استالین برسد
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:55 | بازدید : 293 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )
در گزارشِ پزشک معالج ژوزف استالین نوشته شده بود که:در ساعت ۲۱ روز پنجم مارس با از بین رفتن نبض و علائم حیاتی، کافور و آدرنالین تزریق و سپس تنفس مصنوعی داده شد. عملیات احیا موفق نبود و با هماهنگی با جناب خروشچف، گواهی مرگ صادر شد.

ژوزف استالین

یوسب جوغاشویلی در سال ۱۸۸۹ در گرجستان، که در آن زمان بخشی از امپراطوری روسیه بود، متولد شد. پدرش خیاطی دائم الخمر و مادرش رختشویی با عقاید مذهبی بود. او زبان روسی را در مدرسه/کلیسایی ارتودوکس آموخت و در تمام مدت زندگی اش با لهجه بسیار غلیظ به این زبان صحبت می کرد.
زمانی که در مدرسه علوم دینی تفلیس درس می خواند تا کشیش شود، مخفیانه شروع به خواندن آثار کارل مارکس و دیگر متفکران انقلابی چپ گرا نمود. در سال ۱۹۰۰، در حالیکه یازده سال بیشتر نداشت، در فعالیت های سیاسی انقلابی از جمله در تظاهرات و اعتصاب های کارگران شرکت می کرد. او سپس به شاخه نظامی جنبش سوسیال دموکرات کارگران روسیه ملحق شد؛ همان حزب انقلابی اصلی در روسیه ی تزاری که پِلِخانوف و لنین چهره‌های شاخص آن بودند. وقتی حزب در سال ۱۹۰۵ دوپاره شد (منشویک‌ها و بولشویک‌ها)، او طرف بولشویک‌ها را گرفت که انقلابی‌تر بودند و رهبرشان لنین بود.

سرنگونی کامل حاکمیت تزارها

اولین موفقیت بزرگ ژوزف استالین در سال ۱۹۱۲ روی داد، زمانیکه لنین -که در سوئیس در تبعید بود- او را برای کار در کمیته مرکزی حزب بلشویک تعیین نمود. در آن مقطع تاریخی این حزب نهادی جدا از سوسیال دموکرات ها شده بود. سال بعد از آن، استالین مقاله ای پیرامون نقش مارکسیسم در سرنوشت روسیه منتشر کرد. (او همچنین نام خود را از جوغاشویلی به استالین تغییر داد، لغتی روسی به معنی فولاد که می گویند این لقب را لنین به او داده بود.)
در سال ۱۹۱۷، او از تبعیدگاه خود در سیبری گریخت و به لنین و کودتای او علیه حکومت ملحق شد که نهایتاً به سرنگونی کامل حاکمیت تزارها انجامید. استالین برخلاف دیگر رهبران حزبِ بولشویک سواد چندانی نداشت، اهل نظریه‌پردازی نبود و مرد عمل و سازماندهی و اجرا بود. او از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۲ در کنار لنین نقش حاشیه‌ای داشت، تا این‌که لنین بیمار شد و از صحنه ی سیاسی کنار رفت.

هیتلر نتوانست به گرد پای ژوزف استالین برسد

او به سرعت پله های ترقی را در حزب طی کرد و از کمیسر ملل به دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست ارتقاء یافت؛ سمتی که دیکتاتوری و کنترل او بر حزب و شوروی جدید را فراهم می آورد. راه «پیشوا» از این‌جا آغاز شد. البته لنین، در اوج بیماری، نامه‌ای (وصیتنامه‌ای) نوشت و هشدار داد جلوی استالین به نوعی گرفته شود، اما دیگر دوران استالین آغاز شده بود و کاری کرد تا سندیت این نامه در شورای مرکزی حزب رد شود. با مرگ لنین در سال ۱۹۲۴ استالین، اول از همه، رقیب و دشمن اصلی درون‌حزبی خود، یعنی تروتسکی را از میدان به در کرد. در ادامه همین روند استالین از ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۸ اکثر «رفقا»ی کمونیست و هم حزبی‌ها و همرزمان سابقش را اخراج کرد و تا توانست آنها را اعدام کرد وکُشت. او به جز چند مورد انگشت‌شمار، همه ی رهبران انقلاب روسیه را به اسم انقلاب کشت. در تاریخ این عبارت معروف است که در کمونیست‌کُشی هیچ کس حتی هیتلر نتوانست به گرد پای استالین برسد.
استالین خواستار کنترل کامل دولت بر اقتصاد و بر زندگی مردم بود تا تسلط مطلقه او بر امپراطوری روسیه کامل گردد.


اشغال و تسلط

او همچنین بخش هایی از لهستان، رومانی و فنلاند را ضمیمه شوروی نمود و استونی، لتونی و لیتوانی را نیز به طور کامل اشغال کرد. در ماه می ۱۹۴۱، او خود را رئیس شورای کمیساریای خلق معرفی کرد و بدین ترتیب به صورت رسمی در راس حکومت، و نه فقط رأس حزب، قرار گرفت. پس از تسلیم آلمان در سال ۱۹۴۵، او به اشغال و تسلط بر بیشتر کشورهای شرق اروپا ادامه داد،اگر چه قول داده بود که به دستور او در آن کشورها انتخابات آزاد برگزار خواهد شد.
استالین با گذشت زمان نه تنها ملایم تر نشد که فعالیت های ترور، پاکسازی، اعدام، تبعید به اردوگاه های کار و آزار و اذیت در شورویِ پس از جنگ همچنان ادامه داشت و او هر گونه مخالفت و هر آنچه که ناشی از تاثیرات خارجی- بخصوص غرب اروپا – بود را به شدت سرکوب می کرد.
در نهایت دلیل مرگ استالین پس از ۶۰ سال در گزارش ۱۱ صفحه‌ای کالبدشکافی که یک روز بعد از مرگ او انجام شده بود، اعلام شد. در این گزارش آمده که سکته‌ای که منجر به مرگ وی شده بوده در روز یک مارس ۱۹۵۳ رخ داده و وی در شب قبل از سکته، مواد الکلی مصرف کرده ‌بوده و در نهایت در روز پنجم مارس به مرگ طبیعی مُرده است. گزارش مرگ او تا ماه مارس ۲۰۱۳ در صندوقخانه ی آرشیو دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه نگهداری می‌شد و عموم مردم و رسانه ها به آن دسترسی نداشتند.

اردوگاه های کار اجباری استالین

قربانیان سرکوب استالین از شمارش خارج است. امروزه در دنیا از او به عنوان کسی یاد می شود که اگر چه مردم شوروی را از تسط نازی ها نجات داد ولی در عین حال بزرگترین جنایتکار قرن و مسئول مرگ ۸ تا ۲۰ میلیون نفر از مردم خود بوده است. با این حال در روسیه و در سال ۲۰۱۶ مرکز نظرسنجی لِوادا نظرسنجی‌ای را درباره ی نگاه مردم روسیه به استالین انجام داد که در پی آن نتیجه ی عجیبی به دست آمد. در این نظر سنجی ۳۷% نظر مثبت، ۳۲%درصد بی‌تفاوت و تنها ۱۷% نسبت به او نظر منفی داشتند. یعنی از هر ۶ روس، تنها یک نفر نگاه منفی به استالین دارد! استالینی که بسیاری از اجداد همین رای دهندگان را در نظام اردوگاهی گسترده ی شوروی، موسوم به «گولاگ»، راهی سیبری کرده بود. اردوگاه هایی که ایرانیان کمونیست هم از آن بی نصیب نماندند و چه بسیار مهاجرانی که همانجا جان خود را از دست دادند. مهاجرانی که در سال ۱۳۲۷، در پی غیرقانونی اعلام شدن فعالیت حزب توده تحت تأثیر تبلیغات پوشالی و اطلاعات نادرست، سعی کردند که خود را به شوروی، سرزمین آرزوهای خود برسانند و از آنجا به ادامه فعالیت های حزبی خود بپردازند. نمونه ای از آنچه که بر سر این افراد در زندان ها و اردوگاه های کار اجباری استالین آمده است بسیار تأسف بار و در عین حال عبرت آموز است. کتابهایی چون در “ماگادان کسی پیر نمی شود” نوشته “دکتر عطاء صفوی” و کتاب “خانه دایی یوسف” نوشته “اتابک فتح الله زاده” از جمله کتب بسیار خواندنی در مورد وقایع تکان دهنده برای این مهاجران به شوروی است.

بیشتر بخوانید: سورن کی‌یرکگور تاریخ فلسفه غرب

خانه » تاریخ و اندیشه

برچسب‌ها: استالین ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


لئون تروتسکی و داس و چکش
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:55 | بازدید : 272 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

داس و چکش

ایدئولوژی‌ای که تصویر «داس و چکش» را بر پرچم سرخش حک می‌کند، عجیب نیست اگر مخالفانش را با داس درو کند یا با چکش فروکوبد. اما آنچه هولناک است وقتی است که این ایدئولوژی بزرگ‌ترین ایدئولوگ خود را هم با چکش می‌کشد!

لئون تروتسکی

 لئون تروتسکی، در سال ۱۸۷۹ با نام خانوادگی «لِف داویدوویچ برونِشتاین» در امپراتوری روسیه به دنیا آمد. از همان نام «داوود» می‌توان فهمید که یک یهودی بود. او در سال ۱۹۰۲ نام خانوادگی‌اش را تغییر داد و از آن پس خود را «تروتسکی» می‌نامید. از هفده سالگی روحیه انقلابی پیدا کرد، اما هنوز مارکسیست نبود، بلکه در بحث‌های گروهی آن سالها، دختری که ۷ سال از او بزرگ‌تر بود، او را مجاب کرد تا مارکسیست شود. لئون تروتسکی در سال ۱۹۰۰ با همان زن ازدواج کرد. فعالیت‌های تروتسکی باعث شد بازداشت و به سیبری تبعید شود، اما در سال ۱۹۰۲ از تبعید گریخت. لنین او را به لندن دعوت کرد و همین شد که مدتی را با لنین زندگی کرد. از ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۷ تروتسکی از چهارگوشه ی جهان سر درآورد! از بریتانیا و آلمان و اتریش و فرانسه و اسپانیا و بالکان تا سرانجام به نیویورک رسید. حتی در سال ۱۹۰۵ به روسیه بازگشت، اما بازداشت و دوباره محکوم به تبعید مادام‌العمر شد و البته دوباره گریخت!

پس از انقلاب بلشویکی

در سال ۱۹۱۷ و پس از انقلاب اکتبر که بولشویک‌ها قدرت را در روسیه تصاحب کردند، لئون تروتسکی نیز که در کمیته مرکزی حزب بود به سمت‌های کلیدی رسید: از وزارت خارجه تا وزارت جنگ و فرماندهی ارتش سرخ. اما پس از مرگ لنین در ۱۹۲۴ نزاع میان او و استالین که روزبه‌روز قدرتمندتر می‌شد بالا گرفت. تروتسکی مدافع «انقلاب جهانی» بود و استالین مدافعِ «سوسیالیسم در یک کشور». با هدایت استالین، تعبیرِ «تروتسکی‌گرایی» در شوروی معادل «خیانت» شد و لئون تروتسکی از همۀ مناصبش عزل، از حزب اخراج و تبعید و در نهایت در ۱۹۲۸ از کشور اخراج شد اما استالین این را هم تاب نیاورد و خیلی زود نقشه‌هایی برای کشتن تروتسکی کشید. در حالی که بسیاری، حکومت بولشویک‌ها را حکومت «لنین‌ـ‌ تروتسکی» می‌دانستند و نفوذِ نظری و عملی تروتسکی کم‌تر از لنین نبود. تروتسکی بعد از خروج از شوروی، ۵ سالی در ترکیه ماند و با نوشتن، خرج زندگی را درمی‌آورد، ضمن این‌که مجبور بود محافظ شخصی نیز استخدام کند تا جانش در امان باشد. بعد از ترکیه به فرانسه و از آن‌جا به نروژ رفت و با فشار استالین مجبور شد که از آنجا هم برود‌ تا این‌که به سختی توانست در سال ۱۹۳۷ در مکزیکو ساکن شود.
در مکزیکو چند بار به او حمله شد، برای همین خانه ی خود را به شکل دژ درآورد و هفت هشت نفر نیز داوطلبانه از خانه او محافظت می‌کردند. برای از بین بردن تروتسکی، در نهایت کمونیستی اسپانیایی به نام رامون مِرکادِر، به عنوان نیروی امنیتی شوروی، مأمور شد. مرکادر برای این هدف سال‌ها برنامه‌ریزی کرد. او به دختری که منشی تروتسکی بود نزدیک شد، با او دوست شد و بعد نامزد کرد. از این راه توانست خود را به تروتسکی نزدیک کند و سرانجام به خانه ی او راه یافت.

تروتسکی با شقیقه خونبار

روز قتل یعنی روز ۲۱ام اوت ۱۹۴۰، مرکادر یک چکش یخ ‌نوردی، یک دشنه و یک تپانچه در کت خود پنهان کرد. وقتی تروتسکی را دید از پشت با چکش به شقیقه‌اش کوبید.لئون تروتسکی با شقیقه خونبار به مرکادر حمله کرد و دستش را گاز گرفت، نگهبان‌ها رسیدند، اما تروتسکی نگذاشت او را بکشند و فریاد زد: «نکشید این مرد را، او داستانی برای تعریف کردن دارد!» اما فردای آن روز خود تروتسکی در بیمارستان جان باخت…
بعد از آن مرکادر به بیست سال زندان محکوم شد و تا پایان عمر به آدمکشی‌اش افتخار می‌کرد و چندین نشان‌ افتخار از حکومت شوروی گرفت و تاریخ بهت‌زده به تماشای ایدئولوژی‌ای نشست که ایدئولوگِ خودش را با چکش کشت

شقیقه تروتسکی و داس و چکش

بیشتر بخوانید: انقلاب بلشویکی روسیه

خانه » تاریخ و اندیشه

برچسب‌ها: داس و چکش ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


وارث معاصر دوشان را بشناسید 2022
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:54 | بازدید : 120 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

ایجاد طنز گزنده

این روزها خبر یک اثر جنجالی در آرت بازل میامی توجه های زیادی به خود جلب کرده است اثری با عنوان کمدی که موزی طبیعی بود با چسب به دیوار چسبیده. اما وارث معاصر دوشان را بشناسید سوال اینجاست هنرمند این اثر کیست؟

مائوریزیو کاتلان هنرمند مفهومی معاصر ایتالیایی که به خاطر مجسمه های رئالش همراه با طنز تلخ شناخته می شود. آثار او با نگاهی آزادانه از دنیای واقعی مردم و اشیاء، کنشی جنجالی با مخاطب ایجاد می کند. استفاده بازیگوشانه و تحریک آمیز وی از مواد ، اشیاء و حرکات متناسب با زمینه های چالش برانگیز ، باعث تفسیر و درگیری با کارهایش می شود.

هیچ چیز برای کاتلان مقدس نیست، او جوکر مقیم دنیای هنر است کسی که بینندگان زیادی را از سال ۱۹۹۰ تا کنون هم ترسانده و هم سرگرم کرده است. کارهای او الهام گرفته از دادائیستها و سورئالیستها برای ایجاد طنز گزنده است.

هنرمند از گردن آویخته

سال ۲۰۱۲ در موزه گوگنهایم رتروسپکتیوی با عنوان «همه» برایش برگزار کردند، کاتلان طیف وسیعی از مجسمه های نمادین خود را از مرکز موزه روتایی مقدس آویزان کرد – از جمله کارهایش مجسمه مومی یمینیاتوری هیتلر ، پاپ جان پائول دوم با شهابسنگ ، JFK در تابوت و خود هنرمند از گردن آویخته، همچنین چندین تاکسیدرمی، از جمله شتر مرغی که سر خود را دفن می کند ، سنجابی که به تازگی خودکشی کرده است و اسبهای آویزان که شاید حرفه ای ترین کار او باشد.

خود هنرمند می گوید: هدفم این است همه چیز تا حد ممکن باز و غیرقابل درک باشد. باید تعادل کاملی بین باز و بسته وجود داشته باشد.

وارث معاصر دوشان را بشناسید

کاتلان اولین توجه در مقیاس بین المللی را در نمایشگاه نیویورک با مجسمه مومی پاپ ژان پل دوم که یک شهاب سنگ به آن برخورد کرده بود به دست آورد. همچنین در مجسمه فیلش در اندازه واقعی پنهان شده پشت صفحه سفید در سال ۲۰۱۰ مجسمه عشق در پیازا میلان قرار گرفت که مدتها بود به فراموشی سپرده شده بود، همین مجسمه به تنهایی باعث رونق مجدد آن و توجه شهروندان شد.

در همان سال ، کاتلان یک انتشار دوسالانه و مبتنی بر تصویر، با عنوان «دستمال توالت» را راه اندازی کرد و با عکاس پیرپائولو فراری همکاری کرد. در سال ۲۰۱۱ ، او با نصب دو هزار کبوتر پرشده ، که در پنجاه و چهارمین دوسالانه ونیز ارائه شده بود ، بحث و جدل جدی ایجاد کرد. همچنین در سال ۲۰۱۱ ، وی موضوع نمایشگاه انفرادی در موزه سلیمان آر. گوگنهایم ، نیویورک بود که در آن تمام آثار او از سقف به حالت تعلیق آویزان شده بود. یکی دیگر از آثار معروفش سال ۲۰۱۶ توالت طلای ۱۸ عیاری بود که در دستشویی گوگنهایم در معرض استفاده عموم قرار داد.
فعالیتهایش باعث شد در مون پارس نمایشگاهی از مهمترین آثارش با عنوان از عشق نترس برگزار شود.

اهمیت این هنرمند تا جاییس که در چندین بینال ونیز در سالهای ۱۹۹۳، ۱۹۹۷، ۲۰۰۲ و ۲۰۱۱ و بینال ۲۰۰۴ ویتنی حضور داشته باشد. علاوه بر اینها چندین نمایشگاه از مجموعه آثار معروف هنرمند در اروپا و آمریکا داشته است. اکنون این هنرمند در میلان و نیویورک زندگی و کار می کند.

خانه » ادبیات

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


مکافات انتخاب و دیگر هیچ،چشم سگ
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:54 | بازدید : 316 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

بیوگرافی هنرمند نقش مهمی در تفسیر و به بیانی دیگر تعبیر نشانه های اثر هنری دارد، چراکه هنرمند برای بیان نگاه خود سر در درون خود می برد و هرآنچه به قلم، به تصویر، به رنگ و به زبان می آورد ریشه در تجربیات خود دارد.

عالیه عطایی، هنرمند افغان – ایرانی است که کارشناس ارشد ادبیات نمایشی دارد و بدون در نظر گرفتن سایر سوابق زندگی اش، می توان به رنگ و بوی آثارش پِی برد. دو ملیتی بودن، مهاجرت و زیستن در وطن پر از التهاب افغانستان و زندگی در ایرانِ پس از انقلاب، جنگ و خوددرگیری های سیاسی و اجتماعی، برای یک مهاجر پوست اندازی چندباره است.

وطن مادری و میهن دوم

زندگی در میان مردم ایران، مردمی که علیرغم مهر، با وجود عشق و ذات زیبای مهمان نوازی، ریشه های عمیق نژادپرستی و حتی تعصبات قومی دارند، نمی تواند آسان باشد.
کتاب “چشم سگ”، جدیدترین اثر این نویسنده است که شامل هفت داستان با عناوین “شبیه گالیله”، ” پسخانه”، “شب سمرقند”، “فیل بلخی”، “اثر فوری پروانه”، “ختم عمه هما” و “سی کیلومتر” است.
در بخش های بسیاری از داستان، مخاطب میان چندراهی قرار می گیرد؛ آیا با یک اثر ضد ایرانی طرف است؟ آیا نگاهی یک سویه به افغانها در ایران دارد؟ و در جایی دیگر نگاه مثبت به ایران باز می گردد. به نظر می رسد، هنرمند مانند “خسرو”( نام شخصیت داستان پسخانه) میان وطن مادری و میهن دوم مانده است. ریشه در وطن مادری دارد اما شاخ و برگش در میهن دوم روییده است. این واماندگی، تعلیق جذابی ایجاد می کند و این احساس دو”خاک”ی می تواند سرچشمه داستانها و روایات جالبی باشد، چرا که کشمکش‌درونی انسان و انتخاب یکی از دو خاک، ریشه ادبیات داستانی در تمامی اعصار بوده از جنگ انسان و خدایان در ادبیات یونان باستان تا ادبیات معاصر.

پول و عزت

انتخاب، کلید واژه داستان های عطایی در “چشم سگ‌ست و نویسنده مُچ قهرمانانش، مردان و زنانش را در دوراهی انتخاب می گیرد.
عطایی در تمامی روایتها به “ضیا” در روایت شبیه گالیله، به “خسرو” در داستان پسخانه، به “نگینه” در توصیف شب سمرقند، به ” فرهاد” و “ملالی” در ختم عمه هما، به “مرجان” و “یاسر سماوات” در سی کیلومتر، به ” بهرام” در سوییت زیبایش در اثر فوری پروانه و “دختر بلخی” در ماجرای فیل بلخی ، می گوید: بسیار خب، اینجای داستان بایستید و انتخاب کنید. میان پول و عزت، میان ایران و هموطن افغانی ات، میان عشق و ترس، میان همسر از قومی دیگر و آداب و رسوم خانوادگی، میان عشق و ترس، میان عملکردت در گذشته و ترس امروزت، میان عشق و ریشه ات، کدام را انتخاب می کنید. نویسنده دوست دارد ببینید بازیگران داستانهایش چند مَرده حلاّج هستند.
نویسنده، ناجوانمردانه و بی رحم، شخصیتهای داستان را در انتخاب خود رها می کند. آنها می گذارند و می روند و یا گذشته را کنار می گذارند، پل های پشت سر را خراب می کنند و با سرعت به سوی آینده ای که خود برگزیده اند می روند.

نوشته هایش قضاوت کرد

زمانی که “نگینه” پشت سر “امیرحسین” به راه افتاد و در پایان داستان تلفن همراه خود را خاموش کرد، تراژدی بزرگی‌رُخ داد. حتم‌دارم درست در همان لحظه، نویسنده از شور و شعف مسیری که برای نگینه رُخ داد، مانند خدایان یونان باستان با آن چنگال بزرگ در دست قهقه ای سَر داده و از شوکی که به مخاطب وارد کرده لذت برده.
عطایی پایان داستانها را با انتخاب شوک آور شخصیتهایش به پایان می برد، تا به خواننده بفهماند که بفرما! این همان آدمی است که این کارها را کرد، اینگونه فکر کرد، این‌همه زجر کشید و دیدی چه را انتخاب کرد؟!
درست است که نباید نویسنده را از پَس نوشته هایش قضاوت کرد اما اگر مانند آلبرکامو در بیگانه به پیرامون و داستانهای عطایی نگاه کنیم، باید عنوان کرد که عطایی، قربانی و یا پیروز یک انتخاب بزرگ است و به همین علت، انتخاب را می‌پسندد. می خواهد به عالم و آدم ثابت کند که همه حق انتخاب دارند هرچند اگر انتخاب در آن لحظه، در نظر دیگران احمقانه باشد.
عطایی، نگاه سینمایی اش در روایت موازی و حس انتخاب را کنار یکدیگر‌می گذارد و خواننده را با خود پیش می برد‌تا ضربه نهایی را به صورت خواننده با روایت انتخاب وارد کند، گاهی در پسخانه شاعرانه و گاهی در شب سمرقند، غم بار است.

عشق و باروت می دهد.

اما رشته تحصیلی عالیه عطایی، سبب شده تا نویسنده در مسیر داستان، روایتهای موازی و سینماگونه را پیاده کند. آنچه جذابیت این روایت را صدچندان کرده، دیالوگ گویی هایی است که در میان کلمات وصف صحنه و فضا حل شده و خودش را نشان نمی دهد، مانند صداهای خارج از قاب راوی در سینما که چشم، صحنه را می بیند اما صدای راوی را می شنود.
نگاه تئاتری نویسنده در توصیف مکان و جای گیری اشیا به وفور دیده می شود. با آنکه نگاه لانگ شات روایتها غالب است اما هر چه که باید دیده شود، توصیف می شود و اوج این نگاه را می توان در داستان شب سمرقند، درک کرد.

مکافات انتخاب و دیگر هیچ،چشم سگ

عطایی، فمینیست نیست. نگاه متعصب به زن ندارد اما “زنانگی” برایش اهمیت دارد. زنانگی به معنای احساس، عشق، دل پاک و معصومیت. گاهی مردان داستانش، زنانگی‌دارند و به واسطه این زنانگی، زیبا می شوند و گاهی زنهایش قربانی زنانگی خود می شوند.
“چشم سگ” را می توان نگاه نوین زن هنرمند به مقوله زن، مهاجرت، انتخاب و به طور کلی سردرگمی انسان معاصر در خاورمیانه دانست، سرزمینی که بوی خون، عشق و باروت می دهد.

خانه » ادبیات

برچسب‌ها: سگ ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


پرفورمنس آرت هنرمند گرسنه اثر دیوید داتونا
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:53 | بازدید : 261 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

تئوری توطئه

این موز لعنتی !

آیا تا به حال دیده اید اثر هنری یک هنرمند، توسط هنرمندی دیگر خورده شود؟

همه ­ی ما در هفته­ ای که گذشت شاهد این اتفاق بودیم. موزی که توسط هنرمند مطرح ایتالیایی مائوریزیو کاتلان به عنوان اثر هنری به دیوار چسبانده شده بود و ۱۲۰ هزار دلار قیمت داشت، در اثر هنری دیگری توسط دیوید داتونا خورده شد. داتونا این حرکت خود را پرفورمنسی با نام «هنرمند گشنه» نام گذاری کرد.

این اتفاق با سرعت بسیار زیادی همچون بمبی خبری سر و صدا به راه انداخت و به تولید صد ها خبر، گزارش، متون تحیلی و حتی آثار هنری دیگری انجامید. واکنش ها سریع بود و بسیار. در مجامع عمومی تر بحث هایی تکراری درباره ماهیت اثر هنری مانند اینکه «آیا این دو اثر، واقعا اثر هنری هستند یا نه؟» شکل گرفت. هرچه به مجامع و رسانه های تخصصی هنری نزدیک تر می شدیم بحث ها جدی تر می شد. افرادی اجرای داتونا را نوعی عوام فریبی و نمایش جهت توجه رسانه­ ای قلمداد کردند، بسیاری نوعی تئوری توطئه را پیش کشیدند که مدعی می شد تمام ماجرا از پیش نگاشته شده و هدف معینی داشته است.

در این یادداشت کوتاه سعی ندارم به بحث­ های تکراری مانند این که اثر هنری واقعا چیست و آیا این دو اثر را می شود هنر نامید یا نه، بپردازم. از طرفی قصد پیش کشیدن تئوری­های توطئه و رد و اثبات آن­ها را نیز در سر ندارم. همچنین به دنبال تفسیرهایی مانند اشاره به ارزش کاذب یک اثر هنری در اجرای داتونا و… نیز نیستم.

پرفورمنس آرت هنرمند گرسنه اثر دیوید داتونا

بحثی که جلوتر مطرح می شود مشخصا در حوالی این سوال پرسه می زند که آیا این اثر هنری (در اینجا فقط اشاره به پرفورمنس آرت هنرمند گرسنه اثر دیوید داتونا است) بالقوگی این را دارد که به عنوان یک رویداد به دگرگونی در بسیاری از مفاهیم (حیات؟) منجر شود و آن را به شیوه­ ی ویژه و تک بود خود تغییر دهد؟ و آیا این اثر ارزش هیاهویی را که به راه انداخته دارد؟

هدف ام پاسخ به این سوال نمی باشد، اما بیایید اطراف آن کمی تأمل کنیم. بیایید به اثر برگردیم. داتونا دقیقا چه کاری انجام می دهد؟

دیوید داتونا به نوعی سه نقب در وضعیت ایجاد می کند. داتونا در حال گذر از نمایشگاه و دیدن آثار هنری است که ناگهان یک اثر را (همان موز معروف یا کمدین ) از دیوار جدا می کند. به عبارتی داتونا اثر را از محوطه­ ی امنی که اثر هنری برای خود متصور شده بود جدا می کند. مخاطبین نمایشگاه بهت زده به داتونا خیره می شوند و شروع به فیلم گرفتن از او می کنند. اتفاق دوم شاید همین موضوع باشد. داتونا با کندن اثر از دیوار فارق از تاثیر اول اش بر خود اثر، بر مخاطبین حاضر در اطراف اش تاثیر می گذارد و آنها را دچار شوک می کند و حاشیه­ ی امن نمایشگاه را برای آن­ها مختل می کند و در نهایت داتونا اثر هنری (موز) را می خورد. این سومین کاری است که داتونا انجام می دهد.

هنرمند

موارد بسیاری را در تاریخ هنر پس از دهه ۶۰ میلادی شاهدیم که آثار هنری با متریال های خوراکی یا موادی که به سرعت از بین می روند(از ژامبون گرفته تا آب نبات و یخ و …) ساخته شده باشند. اما آیا آنها تا به حال خورده شده اند؟ اشیا خوراکی در برخی از آثار خورده شده اند اما یک تفاوت در این جا وجود دارد، در آن اثار مخاطب بخش هایی که یک اثر هنری را تشکیل می دادند را می خوردند و یا حتی شاید با خوردن آن بخش ها به ساخت آن اثر کمکی هم کرده باشند، اما در اینجا خود اثر هنری به طور کامل خورده می شود و کار آنجایی پیچیده می شود و بعد بیشتری به خود می گیرد که این اتفاق توسط هنرمندی دیگر به عنوان یک اثر هنری انجام می شود. به عبارتی این اتفاق یعنی خوردن اثر هنری به عنوان شی خوراکی به تبدیل شدن دوباره اش به اثر هنری توسط خورده شدن می انجامد و این امر در کنار موارد دیگر جایگاه ها و تعاریف بسیاری را برای ما به هم می ریزد و خطوط گریز تازه ای را ایجاد می کند.

عنصر مولد

هر سه این اتفاقات نوعی جا به جایی و خلل را در وضعیت ایجاد می کنند. جا به جایی در جایگاه اثر هنری ابتدایی (کمدین)، جابه جایی در جایگاه مخاطب نمایشگاه و جابه جایی شی هنری و تبدیل آن به خوراکی. (اثر هنری ای که خود با جابه جایی از یک ماده­ ی خوراکی به اثر هنری با آوردن اش به گالری پدید آمده بود).

به سوال ابتدایی برگردیم؛ آیا این اثر بالقوگی این را دارد که به عنوان یک رویداد به دگرگونی در مفاهیم (حیات؟) منجر شود و آن را به شیوه ی ویژه و تک بود خود تعییر دهد؟ همانگونه که در ابتدای یادداشت عنوان شد، در تلاش برای پاسخ به این سوال نمی باشم اما شاید یک نکته کمی شفاف شده باشد: ما با اثری مولد طرف هستیم. در این یادداشت کوتاه تلاش کردن تا به مواجه ی چند عنصر مولد در این پرفورمنس آرت بروم که منجر به شکل گیری خطوط گریز تازه می شوند، اما سوال همچنان باقی است و تلاش­ های دیگری برای رسیدن به پاسخ های بسیاری را جویا می شود.

خانه » ادبیات

برچسب‌ها: هنرمند ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جی فان و آدرس jfun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1152
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 14
:: باردید دیروز : 54
:: بازدید هفته : 14
:: بازدید ماه : 597
:: بازدید سال : 17281
:: بازدید کلی : 17281